سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کامیار خان
 

کامیارخان در سفر

سلام دوستان کوچولوی من، بعد از اتمام ده ماهگیم به دیدار بابا بزرگ و مامان بزرگ خوبم به کرمانشاه آمدم ،آمدم از حال و هوای سرزمین مادریم با خبر باشم آمدم با بچه های خوب سرزمین مادریم احوالپرسی کنم من فقط به یک جا و مکان که تعلق ندارم من به سرزمین کل کشورم تعلق دارم و نمی خواهم فقط در این چهار چوب بگنجم بلکه علاقه دارم که در همه مکانها و زمانها حرکت کنم بر زمان سوار شوم و با سرعت نور در پیشرفت و ترقی حرکت نمایم من فرزند حرکت هستم و حرکت و توسعه و پیشرفت در جوهر من نهفته است و بتدریج شکوفا خواهند شد

من یقین دارم که خداوند متعال و خداوند خوبیها و زیبائیها برای من و همنوعان من حامی مطلق بوده و هرگز فراموشمان نمی کند چرا که ماها هم بندگان خوب و دوست داشتنی او می باشیم

دوستان زیبای من از این دیار با شماها خوش و بش کرده و همه شما را بخداوند سبحان می سپارم به امید روزی که بزرگ بشویم و در جایگاه واقعی خودمان که همان مقام و منزلت افتخار آمیز علم و دانش و تقواست قرار بگیریم


نوشته شده در تاریخ سه شنبه 91/7/25 توسط کامیارخان اکبرزاده

من با دوستان خیالیم پا در عرصه فعالیت نهاده ام و تلاش دارم که در اتمام ده ماهگیم دوستانم را دور هم جمع کرده و برای آینده خود و نسلمان طرح ریزی کنیم ما نباید به امید دیگران بمانیم دنیا در حال گذر بوده و همیشه در حال تغییر و تکمیل است این ابزار و وسایل را ساده نگیرید اینها وسایل و ابزار تنظیم آشنائی ماها با  روند ارتباطات آتی است

رسیدن به کمال در این جهان هستی نیاز به همت فوق العاده دارد که من یکی از این بزرگ همتان عصرم می باشم من قول داده ام که بیشتر بیاموزم و فردی بسیار مفید برای عصر خود و آینده باشم

بچه ها ده ماهگی من فراموشتان نشود بعدا" گلایه وارد نخواهد بود کارتی هم در بین نیست از این طریق برایتان دست تکان داده و دعوتتان می کنم شاد باشید انشاله


نوشته شده در تاریخ سه شنبه 91/7/18 توسط کامیارخان اکبرزاده

کامیارخان در چهره ها و حرکات مختلف و متنوع ظاهر شده است این یعنی تمرین برای ظهور مناسب و منطبق بر اوضاع متشنج جهان در آینده این روزگار


نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 91/7/5 توسط کامیارخان اکبرزاده

فصل پائیز فرا رسیده است هوا به سردی می گراید ولی دل بچه های محل ما هنوز در عشق تابستان سیر می کند از بابا بزرگم تشکر می کنم که در میان گلهای پائیزی ،عکسهای مرا به دوستانم و آشنایانم نشان می دهد شاید روزی بیاید که بابا بزرگ برایم دیرتر از موعد لالائی بخواند ولی هرگز لالائیهای امروزها را فراموش نمی کنم چون هم در شروع فصل پائیزم و هم بابا بزرگ در پائیز است می دانم که دل بابا بزرگم با دیدن من شاد می شود ولی او هم باید برای روزهای طولانی تر با یاد امروزی من عادت کند باشه اگر او نتواند عکس مرا به وبلاگم آپلود کنه من از بابام می خوام که تا بزرگ شدنم این کار را برام انجام دهد و هر موقع بابا بزرگ اجازه داشته باشد تا وبلاگم را مرور کند با عکسهایم و نوشته هایم همنشین شده و مرا فراموش نکند این رسم روزگار است که همیشه اختیار دست خود آدم نیست که هر طور که دلش می خواهد نشست و برخاست  داشته باشد گاها" زمان هم شرایط خودش را بر ماها تحمیل می کند انشاله که خیر است و تا آخر هم خیر خواهد بود


نوشته شده در تاریخ یکشنبه 91/7/2 توسط کامیارخان اکبرزاده
تمامی حقوق این وبلاگ محفوظ است | طراحی : پیچک